مأمــــن خاطرات مــن

مأمــــن خاطرات مــن

روزای خوب تو راهه !
مأمــــن خاطرات مــن

مأمــــن خاطرات مــن

روزای خوب تو راهه !

happy birthday to me

و باید اعلام کنم که...

تولددددم مباااااااارک ^_^

به تاریخِ۳ مهر ۹۵..اینجانب ۱۸ سالگی را وداع گفته وبه ۱۹ خوش آمد می گویم :))


+دخترِ پاییزیم اونم از نوع مهرش :) با مهر آمده ایم...

شروع این فصل و ماه فرخنده را به همه ی متولدینش و همچنین دوست دارانش تبریک عرض میکنم...

پاییزتون گرااااامی:)))

راضیم به رضای خودت !

دیشب با ترس و لرز و اضطراب زیااااد رفتم سایت سنجش!

اولش که از بس شلوغ بود همش ارور میداد! بعد از حدود یه ربع باز شد بلاخره !!!

من همیشه تصورم از رشته ای که قراره قبول بشم یا بدترین رشته بود یا بهترین رشته..یعنی هیچ حد وسطی قرار نداده بودم براش! اما وقتی رشته م رو دیدم دقیقااا همون حد وسط بود!چیزی که کمتر بهش فک کرده بودم تا حالا!

خب باید بگم که من زمان های زیادی رو توی تصوراتم با رشته های پزشکی و پیراپزشکی سپری شد چون شاید یه نوع ارزو و رویا بوده برام!

اما رشته ای که قبول شدم نه در حیطه ی پزشکیِ نه حتی پیراپزشکی! و تقدیر چرخید تا منو در بین مهندسان قرار بده! و این است خواست خدا...

همیشه خیلی دوست داشتم جزئی از کادر بیمارستان باشم اما از وقتی که نتیجه رو دیدم دارم به این فکر میکنم که شاید ادمی مثل من واقعا قابلیت رشد توی رشته های پزشکی رو نداشته باشه..حتما صلاح همینه!

راضیم به رضای خدا..که صلاحم رو بهتر از خودم میدونه!

اما رشته م!

مهندسی کشاورزیِ استان همسایه قبول شدم...خداروشکر!

خوبیش اینه که دانشگاه خوبیه و زیادم از شهرم دور نیست ولی خب بازم خوابگاهی خواهم بود و ممکنه آخر هفته ها خونه باشم فقط!

بعد از پیراپزشکی ها اولین رشته مهندسی که زدم همین بود..

جدا از اینکه پیراپزشکی رو دوست دارم اما مهندسی کشاورزی یکی از مهندسیای مورد علاقمه!

توی دوره ی جدیدی از زندگیم افتادم..یه دوره ی جدید و کاااملا متفاوت با تمام دوره های زندگیم...از همه نظر! چ از نظر تجربی چ درسی..

زین پس ورژن جدیدی از زندگیِ من رو میخونید! :)))


+زندگی صحنه ی جنگه..گاهی باید سخت بجنگی گاهی هم باید زیاد استراحت کنی تا بتونی جنگِ سختت رو خوب ارائه بدی!

من توی موقعیتی بودم که خوب استراحت کردم  تا بتونم سخت بجنگم و الان وقتِ جنگِ سخت رسیده..باید تا جایی که تواناییشو داری با موانعِ پیشرفتت بجنگی!

همیشه اون طوری نمیشه که ما دلمون میخواد...


+خدایا شکرت! شکرت بابت همه ی داشته ها و نداشته هام

happy

دیروز یا به عبارتی  ۲۸ شهریور ،تاریخ تولد شناسنامه ایه من بود..اما در اصل من مهرماهی ام..

معمولا به تاریخ تولد خودم جشن میگیریم و زیاد تاریخ تولد شناسنامه ایم برام مهم نیست یعنی با اینکه توی شناسنامه ام تولدم ۲۸ شهریور خورده ولی من زیاد به رسمیت نمیشناسم :)

یعنی در اصل مهر رو بیشتر از شهریور و پاییز رو بیشتر از تابستون دوست دارم بخاطر همین ترجیح میدم روزی که به دنیا اومدم روز من باشه نه روزی که بقیه برام انتخاب کردن..اما خب بلاخره به تاریخ شناسنامه ای الان من ۱۹ سال و یک روز دارم....

روز تولد اصلیم بیشتر از همه چی میگم..از تجربه هام از داشته ها و نداشته هام از ۱۸ سالی که گذشت از ۱۹ی که جدیدا شروع میشه !!!:))


+خلاصه اینکه خواستم بگم واسه خودم دوتا تاریخ تولد دارم :) خاااص بودنم عالمی داره هاااا !!!


+بلاخره لطف نمودند و نتایج را اعلام کردن ولی هنوز من نرفتم ببینم..استرررررس :((((


+عیدتون پیشاپیش مبااااااارک باشه  :))) 

استرس

آخه این چه وضعیه!

چراااا خب نتایجو نمیزنن دیگه..بابا مهر داره شروع میشه که!

ما رو هم گذاشتن تو استرس!

بدترین استرس رو دارم تجربه میکنم..روزایی که باید خوشحال باشم که بعد از یک سال دارم کم کم به روز تولدم نزدیک میشم دارن پر از استرس و بلاتکلیفی میگذرن!

استرسِ اینکه نکنه بلند پروازی کرده باشم و انتخاب هام درست نباشن داره اذیتم میکنه!!! 

هر چند من کاملاااا توکلم به خداست و اون عهدی که با خودش بستم اما خب یه چیزی ته وجودم که بهش میگیم "اضطراب" داره جوش میزنه! 

نمیدونم دقیقا چه روزایی رو دارم سپری میکنم روزای خوبی که به ناراحتی ختم میشه یا روزای بدی که کلی خوشحالی پشتشه!!

امیدوارم هرچی هست به خیر و خوشی تموم بشه!برای تماااام کنکوریای ۹۵..تا کلاااا پرونده ی کنکورِ ۹۵ رو ببندیم!

کنکوری های آینده هم با قدرت و پر انرژی و استوااار بخونن تا روزگار قشنگ آیندشونو بتونن رقم بزنن  :))


+نبودم کلی !واقعا سرم شلوغ بود..کمتر خونه بودم..با اینکه سرم شلوغ بود ولی باز این حس استرس پا برجا بود!!!


+از استرس نمیتونم بخوابم..بخاطر همین تا الان بیدارم و گفتم پس بنویسم :)

بلاتکلیفی

یکی از بدترین دردهای دنیا"بلاتکلیفی"ئه !!!

خیلی بده آدم رو دو راهی باشه..تکلیفش با خودش هم مشخص نیست حتی!

حدود سه هفته ی پیش یه گوشیِ گارانتی دار خریدم..یهو بعد یه هفته خودش خاموش میشد و خاموش میموند و ما هم سریع گوشی رو بردیم تعمیر تا روشن شد! دومین بار که این بلا سرش اومد دیگه واااقعا کلافه شده بودم گفتم یا واقعا درستش کنین یا پسش بدین خلاص شم..بابام رفت سراغ فروشنده بهش گفت این گوشی مشکل داره اصلا..هنوز یه هفته دست ما نبوده که به کل خاموش شده و با کلی دردسر روشن شده...فروشنده گفته بود که هاردش مشکل داره اگه میخواید به قیمت دست دوم برش داریم...این دیگه واقعا بی انصافی بود گوشی ای که به عنوان گارانتی دار به ما فروخته شده بود یه هفته ای خودش خاموش شده..قانونا این بود که گوشی رو پس بگیرن و یه جدیدش رو به ما بدن! بعضی آدم ها هم یه طوریشون میشه ها!!!

خب مامان بابا گفتن که باید تعویض کنن گوشی رو چونکه ما بعنوان گارانتی دار خریدیمش! فروشنده نگاهی به گوشی کرده بعد گفته اصلا این گوشی که گارانتی دار نیست که! دیگه وااااقعا اوضاع من ندیدنی بود...خیلی عصبی بودم.. این خودش یه نوع کلاه برداری بود دیگه!!!گوشیِ بدون گارانتی رو بعنوان گارانتی دار به ما فروخته بودن...کلی اوضاع بهم ریخته بود...خب دیگه فروشنده گفت که میدیم گوشی رو خوده شرکت درستش کنن کامل و برش میگردونیم...این کارشون دو هفته طول کشید!

این دو هفته هم با بلاتکلیفیِ من گذشت و گوشی اومد...اما من اصلا راضی نبودم که همون گوشی رو بهم بدن مامان بابا هم همینطور!! مامان به فروشنده گفت اصلا مهم نیست درست شده یا نه! این گوشی باید تعویض بشه!فروشنده هم دیگه مجبور شده بود و قبول کرده بود..اما باز 50 تومن عوضش از ما برد!! ولی مهم اینه الان یه گوشی جدید و خداروشکر سالم تحویلم دادن!

امیدوارم همین طوری سالم بمونه برام

اون دوهفته بلاتکلیفی خیلی سخت گذشت اما خب دیگه گذشت :)